ای فارِس خجسته که بُردت یمانی است در عمق چشمهای تو نوری نهانی است پیراهن تو بوی کسا می دهد هنوز با تو نشان حضرت صاحب زمانی است خورشید ها به دور تو سیاره می شوند منظومه تو نظم نوین جهانی است باید همه به پیروی از تو جوان شویم پیر مغان ما که در اوج جوانی است از تو نشانه خواسته اند و نداشتم تنها نشان یار من این بی نشانی است
زخمی به دلم زدی که کاری است ، این چشمه خون همیشه جاری است این روضه همیشه برقرار است ، این صومعه وقف بی قراری است تو پرسش ات از ازل «الست» است ، من پاسخم از همیشه آری است ، آب از سر ما گذشته بشتاب ، هنگام ظهور اضطراری است