جام جمکران

در جام جمکران به کران رونمایی ات ، آغاز سال نوری فرمانروایی ات

جام جمکران

در جام جمکران به کران رونمایی ات ، آغاز سال نوری فرمانروایی ات

جام جمکران

وَ هُو مُحسنٌ
در جام جمکران به کران رونمایی ات
آغاز سال نوری فرمانروایی ات

آخرین نظرات

۵ مطلب با موضوع «ما فراموشی گرفته ایم!» ثبت شده است

۲۶
فروردين

به ما گفتند باید بازی کنید.
گفتیم با کی؟ گفتند با دنیا.
تا خواستیم بپرسیم بازی چی ؟
سوت آغاز بازی رو زدن ...
فقط فهمیدم خدا سر مربّی ماست !
بازی شروع شد و دنیا پشت سر هم به ما گل میزد ،
ولی نمیدونم چرا هر وقت به نتیجه نگاه میکردم,
می دیدم امتیازها برابر است!
تو همین فکر بودم که خدا زد به پشتم, خندید و گفت:
نگران نباش تو وقت اضافه میبریم حالا بازی کن!
گفتم آخه چطوری ؟
بازم خندید و گفت:
خیلی ساده ... فقط پاس بده به کاپیتانِ من ،
باقیش با من ...
دنبال کاپیتان گشتم و پیداش نکردم
آخه بازوبند کاپیتانی نداشت ،
ناشناس بازی می کرد مثل یه بازیکن عادی ،
ولی متوجه شدم یکی حواسش به تک تک ما هست ،
و پنهانی داره تیم رو هدایت می کنه ،
برام دست تکون داد و شناختمش
امام زمانم رو ...

  • فرشته حالی
۲۰
مرداد

پای درخت، سینه زمین، لب جوی 

سر قله 

سر گلدسته

سر نماز

سرنمازگزاران سلامت

سر آنانکه نماز را بپا داشتند 

هرجا که بودند

در خیابان شلوغ یا در اتاق تنهایی

نماز را بپا داشتند مثل جشنی عظیم

یا دعوایی از سر دلدادگی!

زنده باد هرکه این فلش را بالا نگه دارد 

زنده باد هرکه چراغ را در پستوی خانه نهان نکند

  • فرشته حالی
۲۸
تیر

ن والقلم و ما یسطرون

ن

به قلم

و آنچه سطر سطر می نویسد

قسم به الکتاب

و پبامبر که نقش قلم را بازی می کند در این میانه

به نیکویی

چنان بی طعم و بو که گویی آب است محمد

چیزی از خود بر وحی نمی افزاید

و چیزی به الطبع از آن نمی کاهد

هرچه بر او قرائت می کنند تلاوت می کند

به این می گویند رسول

به این می گویند امین

به این می گویند عبدالله

چنین کسی شایسته صلوات است

صلوات الله

چنین کسی بسیار حمدش  کنند

بندگان لایق خدا


 

می گویند محمد سواد نداشت

معنای سواد چیست ؟

معنی خواندن و نوشتن؟

مگر عالم تر از محمد داشتیم

که خدا خود تعلیمش داد

که  خدا را وساطت کند

بر آدمیان؟

  • فرشته حالی
۲۶
تیر

 

یک حرف صادقانه بگویم اجازت است؟ راستش رویدادها چنان  نظم شگفت انگیزی  داره اتفاق میوفته که انگار خدا می خواهد  پرده بودنِ آسمون   و   صحنه بودن ِ زمین  رو برای همه افراد در صحنه آشکار کنه ....برای همه بازیگرانی که چون مثل من روی صحنه ودر جریان اجرا به دنیا اومدیم و بزرگ شدیم  و اگر خدا از پشت پرده پیامبر رو خبر نمی کرد و نامه نمی فرستاد در همین بی خبری می ماندیم

اون پدرسوخته هارو بگو!  آتشزاد ها!  همه تاریخ رو بخاطر از بین بردن نامه خدا و نرسیدن صدای زینب به ما به اشک و خون کشیدن ! اما به ما رسید نامه خدا بخاطر از خودگذشتگی شهیدانِ راه خدا به ما رسید و الان توی دستمونه و محبت کبوترهای پرپرپرپر ...  توی  قلبمون و  ما منتظر سیمرغ ایم


 

  • فرشته حالی
۱۹
اسفند

ما بچه که بودیم در بهشت زندگی می کردیم ما اصلا در بهشت به دنیا آمدیم ...

  وقتی یاد غذاهایی که می خوردیم می افتم می فهمم ما توی بهشت به دنیا اومدیم و بزرگ شدیم طعام آدم خیلی مهمه یادمه هر وعده غذا سرشار از عشق پدر و مادر بود بابا برای هر روز همون روز  خرید می کرد سبزی تازه گوشت تازه تخم مرغ تازه گوجه تازه چیده ریحون که از بازار روز می خرید و بازار روز واقعا بازار روز بودحتی اون  زن روستایی که سبزی می فروخت یا اونکه رب انار می فروخت یا ماهیگیری که چندتا ماهی تازه که صید کرده بود رو آورده بود بازار حتی فروشنده های مواد غذایی کسانی بودند که خودشون رو مستقیم روزی خور خدا می دیدند کارمند فروشگاه نبودن اون زن خودش سبزی ها رو کاشته بود اون مرد می دونست که اون چندتا ماهی رو خدا به تورش فرستاده تا روزی زن و بچه اش رو از راه حلال در بیاره اصلا روزی خیلی کلمه عجیبیه روز به روز میاد کاری به یخچال و سردخونه نداره قابل ذخیره کردن و انبار کردن نیست مثل شیر مادره که باید نو به نو از سینه پر از محبت مادر مکیده بشه  مامان غذا که می پخت انگار داشت دور کعبه طواف می کرد با تمام وجود ماهی رو پاک می کرد سبزی ها رو خورد میکرد گردو رو که دیشب بابا شکسته بود با سیر تازه می سابید و توی دل ماهی رو پر میکرد و می دوخت بعد بسم الله می گفت و ماهی رو که می خواست بگذاره تو قابلمه  خدا و چهارده معصوم رو صدا می زد تا  کمک کنن که ماهی خوش عطر و خوشمزه بشه و میشد همیشه خیلی خوشمزه میشد یادمه یه بار مامانم منو صدا زد با یه ذوقی انگار می خواهد یه گنجی رو نشونم بده در قابلمه رو برداشت و سبزی تازه تفت داده رو با شوق بو کرد وگفت بو کن بببن بوی بهشت میده 

 ما از بهشت بیرون اومدیم خودمون بیرون اومدیم و برنگشتیم و فراموش کردیم 

"آیا به یاد آورنده ای هست؟ 

 

  • فرشته حالی