جام جمکران

در جام جمکران به کران رونمایی ات ، آغاز سال نوری فرمانروایی ات

جام جمکران

در جام جمکران به کران رونمایی ات ، آغاز سال نوری فرمانروایی ات

جام جمکران

وَ هُو مُحسنٌ
در جام جمکران به کران رونمایی ات
آغاز سال نوری فرمانروایی ات

آخرین نظرات

۱ مطلب در اسفند ۱۳۹۸ ثبت شده است

۱۹
اسفند

ما بچه که بودیم در بهشت زندگی می کردیم ما اصلا در بهشت به دنیا آمدیم ...

  وقتی یاد غذاهایی که می خوردیم می افتم می فهمم ما توی بهشت به دنیا اومدیم و بزرگ شدیم طعام آدم خیلی مهمه یادمه هر وعده غذا سرشار از عشق پدر و مادر بود بابا برای هر روز همون روز  خرید می کرد سبزی تازه گوشت تازه تخم مرغ تازه گوجه تازه چیده ریحون که از بازار روز می خرید و بازار روز واقعا بازار روز بودحتی اون  زن روستایی که سبزی می فروخت یا اونکه رب انار می فروخت یا ماهیگیری که چندتا ماهی تازه که صید کرده بود رو آورده بود بازار حتی فروشنده های مواد غذایی کسانی بودند که خودشون رو مستقیم روزی خور خدا می دیدند کارمند فروشگاه نبودن اون زن خودش سبزی ها رو کاشته بود اون مرد می دونست که اون چندتا ماهی رو خدا به تورش فرستاده تا روزی زن و بچه اش رو از راه حلال در بیاره اصلا روزی خیلی کلمه عجیبیه روز به روز میاد کاری به یخچال و سردخونه نداره قابل ذخیره کردن و انبار کردن نیست مثل شیر مادره که باید نو به نو از سینه پر از محبت مادر مکیده بشه  مامان غذا که می پخت انگار داشت دور کعبه طواف می کرد با تمام وجود ماهی رو پاک می کرد سبزی ها رو خورد میکرد گردو رو که دیشب بابا شکسته بود با سیر تازه می سابید و توی دل ماهی رو پر میکرد و می دوخت بعد بسم الله می گفت و ماهی رو که می خواست بگذاره تو قابلمه  خدا و چهارده معصوم رو صدا می زد تا  کمک کنن که ماهی خوش عطر و خوشمزه بشه و میشد همیشه خیلی خوشمزه میشد یادمه یه بار مامانم منو صدا زد با یه ذوقی انگار می خواهد یه گنجی رو نشونم بده در قابلمه رو برداشت و سبزی تازه تفت داده رو با شوق بو کرد وگفت بو کن بببن بوی بهشت میده 

 ما از بهشت بیرون اومدیم خودمون بیرون اومدیم و برنگشتیم و فراموش کردیم 

"آیا به یاد آورنده ای هست؟ 

 

  • فرشته حالی